سه‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۸:۱۰
۰ نفر

سیداکبر میرجعفری: کارنامه سیدحسن حسینی نشان می‌دهد که وی با خلق آثاری،‌ توانسته یا می‌توانسته در هر دوره نقطه عطفی در شعر روزگار ما ایجاد کند.

گرایش به رباعی (به همراه دیگر دوستان) و مجموعه «گنجشک و جبرئیل» از بارزترین این دست آثار است. علاوه بر این، حسینی آثار دیگری دارد که می‌توانست چنین تحولاتی را در شعر خود و به تبع آن، شعر معاصر پدید آورد اما به هر دلیلی، چنین اتفاقی نیفتاد. بعضی از این آثار، در کتاب «سفرنامه گردباد» گرد آمده‌اند.

رباعی‌های پیوسته «در آیینه» اولین‌بار در مجله کیان (شماره1؛ 1370) چاپ شد که البته در آنجا، 10رباعی بود و در‌ سفرنامه گردباد، 4رباعی دیگر نیز به آن افزوده شده است. این رباعی‌ها از جهت قالب و محتوا قابل توجه است.

قالب

این 14رباعی را می‌توان یک شعر در نظر گرفت، چنان‌که در همین کتاب نیز تحت یک عنوان آمده است. با این توضیح باید شعر «در آیینه» را جزو رباعی‌های پیوسته دانست. سرودن رباعی پیوسته در گذشته نیز سابقه داشته است.

در این‌باره دکتر نورالدین مقصودی در مقاله دوبیتی‌های پیوسته آورده است: یکی از کسانی که سعی کرده رباعی پیوسته بسراید، معین‌الدین عباسه، شاعر قرن نهم است. وی این کار را از روی تفنن انجام داده  و خود  در این باب نوشته است(نسخه خطی متعلق به مهدی بیانی): «بعضی از شعرا مقطعات بر وزن رباعی گفته‌اند و من بنده سه رباعی گفته‌ام، لفظ و معنی آن به یکدیگر متعلق است» :

اکنون که ز رنگ لاله و بوی سمن
چون جنت عدن گشت اطراف چمن
ای عارض تو رشک گل و لاله و مل
وی طره تو طیره دو مشک ختن

ساغر ز می مغانه خالی مگذار
تسبیح بنه، جام و صراحی ‌بردار
حیف است که عمر در ملامت گذرد
برخیز  ز روی کرم ای سیم عذار

آن جام شراب ارغوانی در ده
و آن ساغر آب زندگانی در ده
اندر غم و غصه جهان پیر شدم
گلگونه چهره جوانی در ده

در دوره معاصر نیز گرایش‌هایی به این شیوه دیده شده است؛ مثلا مجموعه شعر «حالی است مرا» از منصور اوجی، رباعیاتی را در بردارد که همگی با عبارت «حالی است مرا» آغاز می‌شوند، یا رباعی‌های سیدهاشم میری که همگی با عبارت «ماییم و دلی» آغاز می‌شوند. این رباعی‌ها حال و هوایی واحد دارند و عبارت مشترک آغازین آنها باعث نوعی پیوستگی در آنها شده است.

تفاوت رباعی‌های حسینی با نمونه‌های ذکر شده در این است که وی با انتخاب ردیف مشترک برای رباعی‌ها، فضایی پیوسته را در آنها ایجاد کرده است. این شیوه می‌توانست پیشنهاد جدیدی در زمینه رباعی‌سرایی باشد که البته حتی این کار توسط خود حسینی نیز پیگیری نشد. معمولا برای اینکه قالبی جدید در شعر پا بگیرد، استمرار نمونه‌های موفق در آن می‌تواند در تثبیت قالب،‌ تاثیر زیادی داشته باشد. در هر صورت، شعر «در آیینه» نمونه‌ای منحصر به فرد اما موفق در این زمینه است.

محتوا

«جوانمردا! این شعرها را همچون آینه دان؛ آخر دانی که آینه را صورتی نیست در خود، اما هر که در او نگه کند، صورت خود تواند دید؛ همچنین می‌دانی که شعر را در خود، هیچ معنی نیست اما هر کسی از او آن تواند دیدن که نقد روزگار او بود و کمال روزگار اوست.»
این جملات عین القضات، یکی از بهترین نگاه‌ها به شعر است که تاکنون ارائه شده است. با این تعریف، هرچه شعر خاصیت آیینگی بیشتری داشته باشد، موفق‌تر است و مخاطبان بیشتری می‌توانند احوال خود را در آن نظاره کنند.

حسینی در این رباعی‌ها، بیش از دیگر شعرهایش به آیینگی نزدیک شده است. سابقه حسینی در رباعی‌سرایی نشان می‌دهد عمده‌ترین دغدغه وی در این قالب، مضامین و موضوعات اجتماعی است. اصولا احیای این قالب در دهه 60، با چنین رویکردی اتفاق افتاده است. رباعی‌های این حوزه حسینی، معمولا جز تأویلات اجتماعی، تأویل دیگری را بر نمی‌تابند اما رباعی‌های «در آیینه» نشان می‌دهند که شاعر،‌به جایگاهی رسیده است که کلامش می‌تواند تأویلات متفاوتی را بر تابد؛ گویی شاعر،‌بیرون از این جهان، ایستاده و آیینگی آن را به ما گوشزد می‌کند.

در نگاه شاعر، جهان، آیینه‌ای است که می‌توان تمام حوادث را در آن به تماشا نشست. ما به تماشای تصاویر می‌آییم اما ردیف «آیینه» به ما گوشزد می‌کند که آنچه می‌بینیم و می‌شنویم، در آیینه رخ می‌دهد و شاید حقایق، جای دیگری شکل می‌گیرند.

نکته دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد، نوع تصویرپردازی در این رباعی‌هاست. معمولا ساده‌ترین نوع تصویرپردازی با صنایعی چون تشبیه و استعاره شکل می‌گیرد. بیشتر رباعی‌های اجتماعی حسینی نیز با این نوع تصویر پردازی‌ها مخاطب را مجاب می‌کند اما تصویر در شعر «در آیینه» به درستی کمال یافته و شکل شاعرانه‌تری به خود گرفته است.

در این رباعی‌ها، شاعر، ما را با تصویری که از جهان خود خلق کرده، روبه‌رو می‌کند؛ تصویری که در عین تصویر بودن، آیینه نیز هست و در نگاه مخاطب می‌تواند تکثیر یابد؛ چنین است که به قول عین القضات، هر مخاطب می‌تواند نقد روزگار و کمال روزگار خود را در آن بنگرد. به عنوان مثال، این رباعی که اولین رباعی از این مجموعه است:

بی‌هول و هراس و بیم در آیینه
بودیم هم از قدیم در آیینه
ما منظره‌های خفته بودیم ای کاش
بیدار نمی‌شدیم در آیینه

این تصویر در نگاه اول، می‌تواند تصویری از آفرینش انسان باشد که در آیینه جهان پدیدار می‌شود و بودن ما همان بیداری است.

علاوه بر این ‌ می‌توان تأویلی اجتماعی از شعر فوق ارائه کرد و بیداری را به مثابه آگاهی دانست و... .

یا، به رباعی زیر می‌توان نگاه عارفانه داشت و آن را به رابطه انسان و خدا تأویل کرد( حسینی در رباعی‌های اجتماعی‌اش کمتر به دیدگاه‌های عرفانی توجه داشته است):

دست تو دری گشود در آیینه
بر حیرت ما فزود در آیینه
رفتیم به دیدار خود اما دیدیم
غیر از تو کسی نبود در آیینه

توجه داشته باشیم که آیینه یکی از عناصر مطرح در ادبیات فارسی است، به طوری در همه‌ دوره‌های ادبی جایگاهی داشته است.

یکی از دل مشغولی‌های مهم حسینی در فعالیت‌های ادبی‌اش، شرح و توضیح غزلیات بیدل دهلوی بود. آیینه از نمادهایی است که در شعر بیدل کاربرد زیادی دارد، به طوری که دکتر شفیعی کدکنی، وی را شاعر آیینه‌‌ها لقب داده است. بی‌تردید تتبع حسینی در دیوان بیدل در توجه وی به آیینه بی‌تاثیر نبوده است. با این توضیح آیینه‌ای که حسینی پیش روی ما قرار داده، باید از جنس آیینه‌های بیدل دهلوی باشد.

در آیینه
1
بی‌هول و هراس و بیم در آیینه
بودیم هم از قدیم در آیینه
ما منظره‌های خفته بودیم ای کاش
بیدار نمی‌شدیم در آیینه
2
بی‌آنکه کند نگاه در آیینه
ناگاه گشود راه در آیینه
با موی رها درنگ کوتاهی کرد
شب بود و عبور ماه در آیینه
3
یک شب که کسی نبود در آیینه
آهسته دری گشود در آیینه
با چهره افروخته لبخندی زد
پیچید حریق و دود در آیینه
4
دستی که نهاد خشت در آیینه
تصویر مرا سرشت در آیینه
در حال به تنگ آمدم از قاب ملال
بیرون زدم از بهشت در آیینه
5
پیچید هوای سرد در آیینه
گل داد گیاه زرد در آیینه
مات است و پریده رنگ و بی‌روح و کدر
تصویر شما چه کرد در آیینه
6
یک شب شب پر هراس د‌ر آیینه
من بودم و باغ یاس در آیینه
سر از تن غنچه‌های نورانی چید
چرخیدن عکس داس در آیینه
7
ای صورت گرم و داغ در آیینه
روییده به سان باغ در آیینه
تصویر تماشایی تو خواهد سوخت
روشن نکنی چراغ در آیینه
8
دست تو دری گشود در آیینه
بر حیرت ما فزود در آیینه
رفتیم به دیدار خود اما دیدیم
غیر از تو کسی نبود در آیینه
9
آن روز که شب خزید در آیینه
رویای مرا گزید در آیینه
خاموشی محض بود و تاریکی ژرف
گیسوی تو می‌وزید در آیینه
10
من بودم و باغ رنگ در آیینه
صد منظره قشنگ در آیینه
ناگاه تماشای مرا برهم زد
نفرین به حضور سنگ در آیینه
11
شب بود، شبی صبور در آیینه
تصویر سکوت کور در آیینه
بی‌واهمه عریان شد و قامت افراشت
رویید درخت نور در آیینه
12
تصویر مرا چو دید در آیینه
شب خنجر کین کشید در آیینه
خون از در و دیوار تماشا جوشید
شد صورت من شهید در آیینه
13
خفاش نهاد گام در آیینه
زد خیمه قوای شام در آیینه
صد جلوه ناشکفته برخاک افتاد
آه از شب قتل عام در آیینه
14
جوشید کف و گدازه در آیینه
پرشد جسد و جنازه در آیینه
دیگر خبری نیست بخواب ای دیده
از منظره‌های تازه در آیینه

کد خبر 73443

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز